از عزل تا فعل حال دنیا به کام ما نبود
رنج و خاری میکشیم در زندگی اما چه سود
کاش به این دنیا به این حالت عادت داشتیم
زندگی شادما را سرنوشت از ما ربود
در رگانم غم تنیده در دلم یک درد بود
آنچه من اصلا نداشتم صبر بود و صبر بود
ذوق و شوق من هنر بود و هنر بود
کس ندید پشت نقابم زن بود و زن بود
این تو و این زندگی من باختم من نیستم
ای خدایا زن این بازیچه دیگر نیستم