درونم پر از حسه نسبت بهت
ولی تو نمیدونی از حال من
نمیدونی از عشق و دلتنگیام
که فکرت باز میاد دنبال من
.
نمیگم ولی توی قلبم تویی
چقدر راضیم من ازین اتفاق
قدم هاتو توی دلم میشمرم
که عطرت بپیچه توی این اتاق
.
دلم تو هوای تو پر میزنه
تو رو دوس دارم خیال محال
به احساس من مرد من شک نکن
که این احساس نداره جای سوال
.
که اون شونه هات حس امنیته
که دستات شده سرپناه شبام
تو دنیات مردونهس و اسم تو
میشینه با عشق روی لبام
.
تو که بودنت جنس آرامشه
شدی مثل مهتاب توی شبام
غرورم نمیذاره از عشق بگم
ولی دوس دارم بمونی برام