
جوش می زد خم ولی چون موسم پرهیز بود
جام رندان خرابات از عطش لبریز بود
پرده نقال دیشب رنگ و رویی تازه داشت
جای تمثال تهمتن نقشی از چنگیز بود
باز آن جا بر طناب داربست بی کسی
آن که دیشب داد می زد ، صبح حلق آویز بود
یخ زد از سرما غریبی روی صحن مسجدی
درد زاهد هول از گرمای رستاخیز بود
