
اين حال خبر ميدهد از سر درونم
از عشق تو اواره و درگيره جنونم
دل تنگ صدايت شده ام ناجى بى رحم
ز خونسردى تو به جوش امده خونم
گر بشوى يار من محرم اصرار من
جان به فدايت كنم مده ازار من
گر دور كنى ز من تو خود را باز هم
از آن رگ گردن به تو نزديك ترم
كافيست نظر كنى به احوال دلم
ديوانه شوم گر تو نيايى به برم
